شعر از مریم اسدی:
حالا که وقت گریه نیست
دوباره دست من و تو / قد کشیدن به سوی هم
فرصت شده تا بشینیم / دوباره روبه روی هم حالا که وقت گریه نیست
قصۀ بی تو بودنم / داره به آخر می رسه
خورشید خوشبختی من / انگار داره سر می رسه
ببین چطور دست بهار/ رو تن باغچه می شینه
دوباره آیینه داره / این همه شوقو می بینه حالا که وقت گریه نیست
حالا که غصه های من / یکی یکی شادی شده
حالا که قصۀ قفس / قصۀ آزادی شده
آیینۀ من شدی و / دارم شبیه تو می شم
باور نکردم هنوزم / دوباره برگشتی پیشم حالا که وقت گریه نیست
گلا یه هامو بعد از این / همشونو دور می ریزم
فقط از عاشقی می گم / اشکاتو پاک کن عزیزم حالا که وقت گریه نیست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر