۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

حالا که وقت گریه نیست

شعر از مریم اسدی:

حالا که وقت گریه نیست

دوباره دست من و تو / قد کشیدن به سوی هم

فرصت شده تا بشینیم / دوباره روبه روی هم حالا که وقت گریه نیست

قصۀ بی تو بودنم / داره به آخر می رسه

خورشید خوشبختی من / انگار داره سر می رسه

ببین چطور دست بهار/ رو تن باغچه می شینه

دوباره آیینه داره / این همه شوقو می بینه حالا که وقت گریه نیست

حالا که غصه های من / یکی یکی شادی شده

حالا که قصۀ قفس / قصۀ آزادی شده

آیینۀ من شدی و / دارم شبیه تو می شم

باور نکردم هنوزم / دوباره برگشتی پیشم حالا که وقت گریه نیست

گلا یه هامو بعد از این / همشونو دور می ریزم

فقط از عاشقی می گم / اشکاتو پاک کن عزیزم حالا که وقت گریه نیست


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر